آقا گل |
Sunday, December 29, 2002
٭ لعنتی، سکه هایم را از پس هم میبلعد
تا صدایش را صاف کند و بگوید: دلبر در خانه نیست نوشته شده در ساعت 7:44 PM توسط آقا گل
٭ سه چیز اندر این دنیای وانفسا هرگز با هم نسازند.
........................................................................................ولگردی، تنهایی، پر بودن مثانه ی مبارک. نوشته شده در ساعت 7:43 PM توسط آقا گل Friday, December 27, 2002
٭ قصه ی دل کندن من از عبور یه غریبه
سرگذشت روزگار سوت و کور یه غریبه قصه ی بودن و رفتن، تا ابد همسفرم شد وقتی که آینه پر شد از حضور یه غریبه میگذرم از تو که اون غریبه ای اون که تنهاییمو زیر پا گذاشت آینه ی قدیمیمو شکست و رفت تا ابد دل منو تنها گذاشت نوشته شده در ساعت 7:02 PM توسط آقا گل
٭ همش میخواستم یه چیزی رو بدونی.
اما نمیتونستم بگم. فکر میکردم برات خنده داره. میخواستم بگم: "هیچ وقت تنهات نمیذارم". نوشته شده در ساعت 5:16 PM توسط آقا گل
٭ سست شدن پاهایت در آغوش من، و آوار شدنمان روی برف ها را دوست دارم،
نقشه های بی نظیر و "چیرمچی" ات را دوست دارم، سالاد خوردن با تو را دوست دارم، با سس فراوان! پیر مرد های سر به زیر و مهربان را دوست دارم. fit شدن کاپشنم در تن تو را دوست دارم. سر خوردن در سراشیبی، هنگامی که تو را در پشت خود دارم، دوست دارم. نگرانیت را دوست دارم. سرت را روی پاهایم دوست دارم. نا تمامی با "تو"، برایم پایان آرزوهاست. نوشته شده در ساعت 5:16 PM توسط آقا گل
٭ هرگز نخواسته ام با اصرار بر سخن گفتنت، تو را تحت فشار بگذارم.
........................................................................................اما همیشه از ناگفته ها میترسم. از ناگفته هایی که در روز جدایی خواهی گفتشان، هنگامی که مرا جز به زانو در آمدن و کلافگی راهی نمانده است. دوست دارم پیش از بوسه ی خداحافظی همه چیز را بگویی. هر چیز که به رابطه ی من و تو مربوط است. من و تو برای هم کامل نیستیم. هیچ کس برای هیچ کس کامل نیست، اما میتوانیم هر روز کامل تر شویم، و هر روز لذت های بیشتری را جایگزین رفتار های آزار دهنده کنیم. عشق همین است! نگفتنت ترس رکود را در من زنده میکند. نوشته شده در ساعت 5:15 PM توسط آقا گل Wednesday, December 25, 2002
٭ یه روز سرد پاییز گلدونتو شکستی
مثل عروس گل ها تو گلخونه نشستی بهار میاد دوباره، بازم تو رو میارن مثل گل زینتی تو گل خونه میکارن بازم به گلدونت میگی با من بمون همیشه میگی که بی تو میمیرم، گل بی گلدون نمیشه نوشته شده در ساعت 7:08 PM توسط آقا گل
٭ وقتی زیر درختان پاتوق، به جای برگ های پاییزی، سرنگ های خونی میبینی،
وقتی مردی آنطرف تر، روی پل ایستاده و با سبیل های پر پشت مشکی اش انجیل میخواند، وقتی مرد انجیل به دست، هر از گاهی، به طرز وسوسه آمیزی به پایین پل خیره میشود، وقتی مرد، از همه ی رهگذران ساعت میپرسد، وقتی در آن مرد معلق و خنده آور، خودت را میبینی، وقتی سوز سرما، پاهایت را خشک میکند، وقتی برای با او بودن، و یخ نزدن، باید بی هدف و بی مقصد، تاکسی سواری کنی، وقتی نگاه غریبه ها بر دستان فشرده تان سنگینی میکند، وقتی صدای عشقت را "دیگری" لرزان کرده است، و تو حتی به اندازه ی یک بروفن دردی را کم نمیکنی، به گوشه ی دنج و مسخره ات در پشت جاکفشی بخز، و مانند یک زر ورق، میان انبوه آشغال ها، رقصان و لرزان شعله ور شو! نوشته شده در ساعت 5:19 PM توسط آقا گل
٭ شهوانی ترین بوسه هایم از آن لب های بخشنده ی تو باد.
"تو"، که هرگز تن سپیدت را از نوازش انگشتان نفرین شده ام دریغ نکردی. آن هنگام که کس را پروای دیوانگی و درد من نبود، تو نفس هایت را با ارتعاش رگهای گردنم هم آهنگ کردی. در من و برای من، حبابهای آلودگی را از جان دردناکت گذراندی. و کنون چنین پر شکوه و بی افسوس، تن بی جانت را به زیر خروار خاطراتت مدفون میکنی. خداحافظ عشق من! سیگار من! Those days are gone نوشته شده در ساعت 5:19 PM توسط آقا گل
٭ دلم میخواد بکشمت.
........................................................................................دلم میخواد زنجیر دور گردنت بندازم و انقدر فشار بدم تا مثل یه سوسک بی ارزش ریقت در بیاد. دلم میخواد از تخمات آویزونت کنم. دوست دارم تف کنم تو صورتت. دوست دارم تو دهنت بشاشم. آخه به تو هم میشه گفت آدم؟؟؟ خیال کردی چی هستی؟ کاش انقدر اون دلبسته ی توی کونی نبود. کاش میتونست به روح پر فتوحت بیلاخ بفرسته و خودشو خلاص کنه. اما اون عاشقته!!! افسوس. نوشته شده در ساعت 5:18 PM توسط آقا گل Monday, December 23, 2002
٭ زیباترین شاهکار هنری جهان، بدن یک زنه.
........................................................................................با تمام انحناها و برجستگیها. ظریف و میخ کوب کن! وقتی بیشتر میخ کوب میشی که خودت تمام حجاب ها رو کنار بزنی. اوج لذت دراماتیک، کدوم لحظه ست؟ بوسیدن... لمس کردن...در آغوش کشیدن؟ شاید مردن و دوباره از میان سینه هایش زاده شدن... نوشته شده در ساعت 6:29 PM توسط آقا گل Saturday, December 21, 2002
٭
![]() وسوسه میشوم، به لبه میروم و ریه هایم میگویند، برای زنده ماندن، هیچ لازم نیست. به اتاق برمیگردم، و ریه هایم میگویند، برای زنده ماندن باید ترک کرد. . . . . . . . نوشته شده در ساعت 9:32 PM توسط آقا گل
٭ دوست داشتم بقیه ی عمرمو تو تاکسی میگذروندم.
در حال رسیدن به جایی که تا آخر عمر نمیشه بهش رسید. در فزونی تو و تاریکی. نوشته شده در ساعت 6:52 PM توسط آقا گل
٭ از میون مشاغل، "شیشه ی خونه ی شما رو پاک کنی" تاج سره!
بیخودی خودتونو جر ندین مشاغل گرد و قلنبه ی باکلاس و موند بالا! نوشته شده در ساعت 6:49 PM توسط آقا گل
٭ هی شاملو! ما کشیدیم پایین،
باد دیوانه یال بلند "هیچ" اسب تمنایی را آشفته نکرد! نوشته شده در ساعت 6:48 PM توسط آقا گل
٭ بی عدالتی تقدیر
........................................................................................درد جوانه زدن عشق و نفرت بر شاخه های بالغ تکه های باقیمانده از قلب دردناک تو را به زانو در خواهد آورد تصاویر دور و هر دم از یاد گریزان روز های به تاریخ پیوسته ات آن هنگام که زندگی بر تو بی انتها مینمود و اینک که تنها رها شده ای از سوی افکار و آرزوهای کودکی ات در سرزمینی که همه چیز در آن طور دیگری از آب در می آید روزهایت را از پس هم آتش زدی و اینک هنگامه ی پایان است نفرت هایی که برای خاموش کردن آتش نیاز هایت پراکندی دردهایی که باقی گذاردی دهشت آفرینی هایت تو را به زانو در خواهد آورد تو را به زانو در خواهد آورد نوشته شده در ساعت 6:43 PM توسط آقا گل Wednesday, December 18, 2002
٭ من بچه که بودم دوست داشتم آرشیتکت بشم.
........................................................................................یه عالمه خونه هم تو ذهنم طراحی کردم. اما یه چیزی تو همشون مشترک بود! اونم یه کمد خیلی بزرگ توی اتاق خواب بود. که از بس بزرگ بود میشد توش قالی پهن کرد و نشست! دیشب که اینو به تو گفتم، یه دفعه به ذهم رسید که خیلی جالبه! هم خونه قرار بوده مال خودم باشه، هم اتاق خواب، دیگه من تو کمد رفتن رو برا چی میخواستم ــ البته هنوزم میخوام ــ نوشته شده در ساعت 8:13 PM توسط آقا گل Monday, December 16, 2002
٭ بعد از مدت ها من دیروز تو تاکسی یه ترانه ی دامبولی ــ پاپ ایرونی ــ شنیدم که همچین زعفرونی بود:
یه روزم نوبت من میشه که بت نامه بدم ببینی با یکی دیگم جاتم اصلا خالی نیست نوشته شده در ساعت 7:56 PM توسط آقا گل
٭ از میون آدمای مشکوک آیتک تاج سره.
........................................................................................بی خودی خودتونو جر ندین آدمای مشکوک گرد و قلنبه ی ناتو! نوشته شده در ساعت 7:21 PM توسط آقا گل Sunday, December 15, 2002
٭ من دیوانه ام.
من دیوانه ام. ولی گازت نمیگیرم. من عاشقم. من عاشقم. ولی نمیدزدمت از جمع دوستانت. من افسرده ام. من افسرده ام. ولی میخندانمت. من مرده ام. من مرده ام. ولی بوی کافور نمیدهم. من تابوتم ام. من تابوتم ام. ولی بر شانه هایت سنگینی نمیکنم. ذهن بیچاره ی من پر از تضاد های واقعی است. نوشته شده در ساعت 9:31 PM توسط آقا گل
٭ یه جمله از تلویزیون:
بچه ها شوخی شوخی به قورباغه ها سنگ میزدند و قورباغه ها جدی جدی میمردند! نوشته شده در ساعت 9:30 PM توسط آقا گل
٭ هوی هوی! پسر ایـــــــــــن شعره چقدر خداس!
........................................................................................مخصوصا اینجاش: [ای کاش] در گوشم میگفتی كه مرا عاشقی نه كه دوستم داری كه مرا عاشقی يكبار ايكاش كاش میشد يكبار پ.ن: جمله ی داخل قلابک (براکت []) در نسخه ی اصلی موجود نمیباشد. احتمالا سگ خور شده است. نوشته شده در ساعت 9:29 PM توسط آقا گل Saturday, December 14, 2002
٭ دارم کم کم دیوونه میشم!
........................................................................................دیشب به خواهرم گفتم اگه من دیوونه بشم میای تیمارستان دیدنم؟ اونم گفت آره. بعد من بهش گفتم مگه دیوونه ای بیای وسط یه عالمه روانی که بوی گند سال به سال حموم نکردنشون همه ی فضا رو پر کرده! بعد یه کم فکر کرد، فکر کنم شک کرد که میاد یا نه!!! من اگه امکان فرار کردن داشتم، احتمالا یا دیوونه نمیشدم، یا دیوونگیم به تعویق میفتاد. مثلا یه اتاق داشتم برای خودم، تو یه گوشه ی این شهر شلوغ. یه مدت تنهایی زندگی کنم. یه کم برا خودم عزا داری کنم. یه خورده دور خودم بگردم. یه مقدار به حال خودم گریه کنم. اینکه هیشکی آدرسمو نداشته باشه از همش بیشتر حال میده. چون قربون صدقه و درگیری عاطفی و دلسوزی و این تشکیلات بشری از سرم میفته. اینجوری نصف آرزوهای دست نیافتنیم که دچار ناراحتی روحیم کرده از بین میره. میمیره. کاملا میمیره. الان هم مرده، اما جلوی چشم من! بدون اینکه چشماشو هم بذاره و روش کشیده باشه. اونجوری خودش و خاطرش و دلتنگیش با هم میمیرن. چند تا باکس سیگار، مقادیر معتنابهی موسقی فشرده، یه مقدار کم "زهر ماری" که بد عادت نشم، و یه اتاق کوچولو موچولو با یه پنجره که همیشه پردش کشیده باشه و اونطرفش معلوم نباشه. دلم میخواد ساعتی هم تو هیچ سوراخی آویزون نکنم. تلفن هم نداشته باشم بهتره. چون مطمئنا برا شنیدن یه صدای آشنا هم که شده گوشی رو برمیدارم و شماره میگیرم. بعد دلم طاقت نمیاره و بهش میگم قربون اون صدای نازت برم، میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟ میدونی چقدر دوست دارم؟ میدونی که برات میمیرم؟ اونوقت روز از نو روزی از نو... آره بی تلفن بهتره. تازه اینترنت هم تعطیل میشه، دیگه با دیدن یه ID روشن دامنم از دست نمیره و مثل قحطی زده ها حمله نمیکنم. وقتی کمتر حمله کنی، کمتر ضایع میشی! کمتر هم خاطره ی ضایع شدن تو ذهنت باقی میمونه. امکانش نیست!!! زهی خیال باطل! سرنوشت من در آینده ی خیلی خیلی نزدیک یکی از ایناس: 1- دیوونه خونه. 2- قبرستون. 3- نمیدونم. نوشته شده در ساعت 4:39 PM توسط آقا گل Friday, December 13, 2002
٭ قصه های خوب برای بچه های خوب
........................................................................................واتو واتو، میکروبی نشی! آغاز سال یک هزار و سیصد و هفتاد هجری شمسی شیشه ی عمر دیو و با هم زدیم شکستیم Kevin ! Make love to me پاکنویس 3 نمره داره دخترک چون سوت قطار برخرابه ی روحم گذشت و محو شد تو که سوت کشون بودی و میخواستی بری، چرا خواب صد ساله ی مارو به هم زدی؟ بازم تو داروگر! Get me out of your fucking head هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق نوشته شده در ساعت 5:19 PM توسط آقا گل Thursday, December 12, 2002
٭ شبها بی دریغ پرت روزها
........................................................................................روزها بی دریغ مرگ شب ها بی شب و روز زنده با وسوسه ی نفس هایمان. نوشته شده در ساعت 8:18 PM توسط آقا گل Wednesday, December 11, 2002
٭
Past the forest of the flies of fire Beyond the waters of shimmering tears By a fire they stand And they whisper my name Now I seek upon the night Small fragments of moonlight Up the hill the headstones lie Up the hill the reapers watching eye Up the hill the headstones lie نوشته شده در ساعت 7:08 PM توسط آقا گل
٭ هی پسر! میخوام چند تا کلمه باهات حرف بزنم. نه مردونه نه زنونه و نه حتی خدا گونه. بی مزه و بی رنگ و بی همه چیز!
این سگ دونی خیلی تا حالا حالتو گرفته. خرمن خیلی از آرزوهاتو به باد داده. آرزوهایی که کاهشو به دونه های گول زنک و از پیش طلایی گندمش ترجیح میدادی. ولی میدونی... ــ Fuck u . go to my ass هی هی! عصبی نشو من دشمنت نیستم. حتی دوستت هم نیستم. خود خودتم. ــ Fuck u and your friends and your sister too باشه میرم اما میخوام اینو بدونی که اعتماد به نفست درست مثل اعتماد به نفس دلقک موقع خندوندن مردم میمونه. ــ Fuck u نوشته شده در ساعت 6:58 PM توسط آقا گل
٭ مادر "دختر" رو جر میده! دختر "نوه" رو جر میده! نوه "نتیجه" رو جر میده!
........................................................................................پس "نتیجه" تنها کسی نیست که جر میخوره، نوه هم جر میخوره، دختر هم جر میخوره! مادر هم جر میخوره! میبینید! همچین هم که به نظر میاد دنیا نامتعادل و ناعادلانه نیست. زنده باد جرواجر شدن آدمها به دست هم. نوشته شده در ساعت 6:57 PM توسط آقا گل Tuesday, December 10, 2002
٭ یه روز یکی میره ایـــــــــــــنجا که دنبال گروه Within temptation بگرده. بعد دو صفحه داکیومنت براش میارن که اولین داکیومنت از صفحه ی اول لینک به وبلاگ یه آقای گل بوده.
هاها. بخوابین بابا با این موتور سرچ هاتون، لحاف یخ کرد! نوشته شده در ساعت 7:09 PM توسط آقا گل
٭ از میون دخترا اونی که کمتر خانومه تاج سره!
بی خودی خودتونو جر ندین خانومای گرد و قلنبه ی با وقار! نوشته شده در ساعت 5:53 PM توسط آقا گل
٭ میگفتن Montana باعث میشه آزمایش اعتیادتون مثبت بشه! حالا میگن توتون Pine تو نقاط آلوده کشت میشه! Kent مزه ی گه پخته میده! Winston light قیمتش یه شبه از 650 تومن به 900 تومن رسید!
نوشته شده در ساعت 5:48 PM توسط آقا گل
٭ مود احتمالی:
........................................................................................مستی حاصل از زهرماری. آهنگ پیشنهادی: Crimson cosmos گروه Lake of tears به عنوان مزه هم میتونید اینو گوش بدید: Head stones گروه Lake of tears نوشته شده در ساعت 5:40 PM توسط آقا گل Monday, December 09, 2002
٭ بعضی ها سر ساعت 3:20 ذهنشون راهنما میزنه.
........................................................................................بعضی ها شبا با سنجاق قفلی میخوابن. سنجاق قفلی ِ بعضی ها رو کی دزدیده؟ بعضی محله های فقیر نشین خیلی دنج و هوس انگیزن. بعضی از صندوقهای پست جون میدن برا آتیش زدن. بعضی ها کی میخوان فرق شمال و شرقو بفهمند! رو شیکم بعضی ها سپه چک و سیگار، و احتمالا "دست" وجود داره. بعضی ها "بو" میدن اما "بوس" نمیدن! بعضی ها انجیر خشک که میبینن، به شباهت عمیقی که بین اون و اعضای بدن وجود داره فکر میکنن، و بعضی ها به کرمو بودنش! بعضی ها از فرط "ندیدن"، دیگران رو از پشت پنجره با "دوربین صحرایی" دید میزنن. بعضی ترافیک ها خیلی مادر به خطا هستن. hey hey! take it easy honey بعضی پیکان سوارها در تشخیص جنس مرد استعداد کمی دارند. بعضی از گره ها، فقط با چرخیدن در خلاف جهت "عقربه های چشم" باز میشن! چقدر "شنگولیسم" به بعضی ها میاد! و چقدر "مونگولیسم" برازنده ی بعضی هاست. بعضی ها نمیخوان بفهمن که بخار از "داخل"، شیشه رو تار میکنه! جلل خالق! بعضی ها بین خونه و خیابون و زندگی! یه لبه ی خاکی رو ترجیح میدن. بعضی ها شیلنگ هوا میکنن، و بعضی ها ساندویچ کتلت مامانشون رو! بعضی ها دیگه شورشو در آوردن از بس نازن! بعضی ها با بعضی ها خیلی خوشبختن! نوشته شده در ساعت 6:26 PM توسط آقا گل Sunday, December 08, 2002
٭ به به آقا عالیجناب کرم! احوال شما! میگم خوب کردی اون دوست مفت خورتو از وبلاگ انداختی بیرون. اون مرتیکه بی استعداد بود. اما تو مخزن الاسراری!
........................................................................................نوشته شده در ساعت 7:43 PM توسط آقا گل Saturday, December 07, 2002
٭
If I begin to feel lighter Hold me down And I'll be yours for evermore God bless this mess I'm in For it is time To be rid of a certain sin A cool breeze down my spine And if I'm really here Then I feel fine A freelance child You bring it all back This world is eating me inside Don't look too far نوشته شده در ساعت 7:19 PM توسط آقا گل
٭ غروب دلگیر است.
اتوبوس سواری در اوج خستگی و بی حسی دلگیر است. تجمع پلیس ها و باتوم ها دلگیر است. فکر کردن به خروار کارهای نکرده، که مطمئن نیستم چه موقع برای انجامشان به اندازه ی کافی نفس داشته باشم، دلگیر است. سلام کردن و نکردن به ماده سگ ها دلگیر است. ناباوری ات ــ ای عزیزترین من ــ دلگیر است. رضایت دادن او به نمردن و فقط نمردن دلگیر است. نوشته شده در ساعت 6:46 PM توسط آقا گل
٭ آهنگ Sorgens Kammer گروه Dimmu Borgir مثل رطوبت خاک میمونه برای من که موش کور شدم. موش کور شدم اما مثل کرم در سطح خاک به خودم میپیچم، زیر پای توی کثافت!
........................................................................................آهنگ Raabjorn Speiler Draugheimens مثل تیکه های باقیمونده از نور خورشید مدفونم میمونه، خورشیدی که تو دفنش کردی آشغال! نوشته شده در ساعت 6:42 PM توسط آقا گل Friday, December 06, 2002
٭ بدبختی را دوست دارم.
در به در تر از باد زیستن را دوست دارم. نوسان های دردناک روح بیچاره مان میان لحظه های باید و نباید را دوست دارم. دوستان بد بختی ام را دوست دارم. پوچی را دوست دارم. بیداری شب را دوست دارم. خوابیدن از فرط کلافگی را دوست دارم. نفرت را دوست دارم. صدای گیتار را دوست دارم. نقطه ی اوج همخوابگی را دوست دارم. آشفتگی رخت خواب و میزم را دوست دارم. منفور بودن را دوست دارم. مانند دیگران نبودن را دوست دارم. ملحد بودن را دوست دارم. مرگ را دوست دارم. دختری که دکمه های کت چرمی اش به روی سینه های ظریف و سفیدش باز میشود را دوست دارم. سکوت پشت تلفن تو را دوست دارم. دوست داشتن را درک نمیکنم! نوشته شده در ساعت 5:29 PM توسط آقا گل
٭ بازم برای رفیق راه و همدم گاه!
روزایی میاد که بی هیچ آرزو و تمایل و تپش، آرزو میکنی کاش غول چراغ کس دیگری بودی. روزایی که دوست داری تمام چیزایی که دلت خواسته، و تو کلت میگذره و نمیتونی بفهمونیشون، با یه برنامه Decode بشه و مستقیما برای دیگری قابل فهم بشه. روزایی که بال بال میزنی که کاری بکنی و نمیتونی! روزایی که بد تر از همه ی اینا، حتی به نظر میاد که خیلی مسخره و بی خیالی! در حالی که انگشتات عرق کرده و هر چی که میخواستی بگی اشتباه از آب در اومده! اونوقت میخوای چی کار کنی؟ موندنش که میمونی! خونت هم به هر جون کندنی که شده پمپاژ میشه و سر پا نگهت میداره! اما مجبوری حرکت ناشیانه ی تیغ ریش تراشی رو روی پوست سرد گردن و صورتت تحمل کنی و دم نزنی، مبادا که فکر کنن بچه ای! اونوقت شاید آرزو کنی که برگردی به مود بی حسی و نخوت روزای گذشتت. اونوقت شاید بخوای موقعیت خوبی رو که برای تبدیل شدن به سوپرمن بدست آوردی از دست بدی! بشی همون هوخشتره ی نازایی که دستاش همیشه سینشو لمس میکنه و یه پاش به اون یکی میگه گه بخور! ولی تجربه نشون داده که میمونی. میمونی تا آتیش خاموش بشه و دودش هم فروکش کنه. تازه بیشتر از این! هر شب برای اینکه درد بی درمونت رو به یاد بیاری به پاتوق سوخته بر میگردی و برای جنازه ی خودت شمع روشن میکنی! نوشته شده در ساعت 5:27 PM توسط آقا گل
٭ میگم بهناز جون من شنیدم پیرمرده آخر عمری بواسیر گرفته بوده!!!
........................................................................................نوشته شده در ساعت 5:24 PM توسط آقا گل Thursday, December 05, 2002 ........................................................................................ Wednesday, December 04, 2002
٭ خدا نکنه کس و کار آدم اداره جاتی باشه. اون وقته که به رفتار 20 و اندی سال گذشته در اداره و ماشین و همه جا، کله ی سحر پیچ رادیو رو میتابونه و همزمان کله ی مبارک ما هم شروع میکنه به تاب تاب عباسی!
........................................................................................خلاصه در حال تاب تاب عباسی بودیم که بهو با شنیدن آهنگ Shine on you crazy diamond پینک فلوید گرخیدیم و سعی کردیم با شتاب مناسبی پرواز خودمونو کنترل کنیم. از رادیوی ایران بعید بود انقدر سلیقه از خودش نشون بده و کنار چهچه های اصفهانی یه چنین شاهکار هنری رو شهید کنه! اتفاقا در حال عشق بازی با لب های قرمز ساقی بودیم که پشت هیچ کرمی هم مخفی نمیشه! القصه حالی رفت که وصف آن نتوان کرد. حالا من چرا دارم اینجوری حرف میزنم؟ باز گزک دادیم دست این زبون ناتویی مشتری شهید کن! دکی! به یاد بیاور که جوان بودی و مانند خورشید میدرخشیدی. اما اکنون نگاهی در چشمان توست، سیاه و سرد همچون چاله های کهکشان! فریاد های عاصی آذرخشت ای شاملوی سپید، در انگشتان گیلمور گیتاریست مشتی مثلث برمودا گشته! سفری تنها! با تخت فلزی بیمارستان تا دل بیابون سرد، با شنلی پر شکوه و نوستالژیک از جنس ملافه های پوسیده! این چنین است پیشانی ــ نوشت تو، ای پسر! برای ماه گریه کن! نوشته شده در ساعت 7:18 PM توسط آقا گل Tuesday, December 03, 2002
٭ از میون کلمات، هیچ کدوم تاج سر نیستن!
این دفعه استثنآ میتونین خودتونو جر بدین کلمات گرد و قلنبه ی ناقص الخلقه! نوشته شده در ساعت 9:30 PM توسط آقا گل
٭ عرضم به حضور اقدست که زندگی خالی نیست! مهربانی هست! سیب هست! ایمان هست!
........................................................................................حالیته؟ حالا هی الکی بیا تو وبلاگت بنویس میخوام برم یه بسته و نیم تیغ بخرم، بشینم کف زمین، خودمو باش خلاص کنم. این حرفا رو نزن. این حرفا مال مرفهین بی درده!!! نوشته شده در ساعت 9:29 PM توسط آقا گل Monday, December 02, 2002
٭ تم اصلی:
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم! ترجمه: Rock it like a mother fucker تفسیر: I wanted to be so perfect like dying in the sun نوشته شده در ساعت 5:25 PM توسط آقا گل
٭ از نسبت های خونی بدم میاد.
احتمالا بقیه نسبت ها هم به همین جا ختم میشن. ضرب المثل انتخابی: دوری و دوستی. یا آواز دهل شنیدن از دور خوش است. باید ریشه ی ازدواج از روی زمین کنده بشه. کثیف ترین کار دنیا تولید مثله. دو نفر وقتی آمپر حشرشون میره بالا به طور کاملا خطی درجه ی حماقتشون هم شروع میکنه به زیاد شدن. بعد کم کم حس جاودانگی خفشون میکنه و امر مرد و زن کامل بودن برشون مشتبه میشه. یه دفعه نمودار حشر و حماقت و ابهت مردانگی و زنانگی به اوج میرسه، در همین نقطه ی اوجه که کاندوم بیچاره تو کشوی میز توالت خاک میخوره و دو نفر شروع میکنن به انجام اعمال پر شکوه مکانیکی. من زائده ی عمودی دارم، تو هم سوراخ داری، پس بزن قدش! چند میلیون اسپرم با وقار میفتن دنبال یه عده تخمک بی سر و پا تا به زندگی معنا بدن. تا از حماقت و بلاهت میوه ای درست کنن که نه مزه ی سیب میده نه آلو. مزه ی بد بختی میده. مزه ی تنهایی میده. مزه ی یتیم بودن میده. مزه ی شکست میده. مزه ی سپر انداختن! اگه خیلی دیگه آبدار و خوش مرام باشه مزه ی فریاد و در به دری. یه نفر بوجود میاد تا بار گناه و اشتباه رو به دوش بکشه. بلافاصله همه چیز مبدل میشه به گه. همه چیزه همه چیز، به جز شاش! بیا پسر! وقتشه که یه سیگار بکشی! تو باید مدت زیادی زندگی کنی و به بلندی ها پرواز کنی! پینوکیوی بیچاره! در آرزوی پدر ژپتوی کت فروش! در آرزوی رسیدن آخر کارتون و پسر واقعی شدن! لعنت به شما که عروسک چوبی درست میکنید! نوشته شده در ساعت 5:23 PM توسط آقا گل
٭ میخوام لباسامو بپوشم. برم یه بسته سیگار و یه بسته تیغ لرد بخرم. یه تاکسی بگیرم و تا وسط یه اتوبان خلوت برم. یه جای دنج و امن پیدا کنم که کسی مزاحمم نشه.
........................................................................................بخوابم رو زمین و سیگار بکشم. یه تیغ مادر به خطا در بیارم. باهاش رگ دست راستمو بزنم. منتظر شم تا فشارم بیفته و سرگیجه و تهوع بهم دست بده. بدنم یخ کنه و چشمم سیاهی بره. کارم تموم بشه. تمومه تموم. بدون عیب و نقص. نوشته شده در ساعت 5:21 PM توسط آقا گل Sunday, December 01, 2002
٭ بعضی ها به نظر بعضی ها یه روزایی خوشگل میشن.
احتمالا موی کوتاه به بعضی ها نمیاد! بعضی ها هزار بار هم که یه مسیر رو برن، باز گم میشن. بعضی ها تو خیابون جیش میکنن، بعضی هام حسرت میخورن که چرا شیلنگ ندارن که بتونن تو خیابون جیش کنن! بعضی کانال ها آبشون سرد و پر فشاره. بعضی ها صدای آب کانال رو خیلی دوست دارن. بعضی ها راجع به بعضی ها آخه چی فکر میکنن؟ بعضی ها حتی وقتی رنگ فیلتر سیگار با بقیش فرق میکنه، اصرار زیادی تو آتیش زدن فیلتر از خودشون نشون میدن! بعضی ها آرزو میکنن که ژاکت جیب دار داشته باشن. بعضی دست ها اندک جایی است برای مردن. همان که منافذ پر حرارتش در دست های خالی ات ترانه و سبزیست؟ بعضی ها دلشون دریاس، انقدر که پنج تومنی با نقشه ی ایران توش گم میشه! بعضی ها با پاکت سیب زمینی و چنگال و نی نوشابه، مترسک دول دار درست میکنن! اصلا هم توجه نمیکنن که آبروی ریخته رو نمیشه جمعش کرد! بعضی ها همیشه تو سر بالایی یادشون میره ترمز دستی رو بکشن. LED های آبی همیشه روشن اند؟ بعضی ها همیشه از چهار تا راه، سه تا رو میبینن. بعضیها موقع خدافظی خیلی بوسیدنی میشن. لازمه که بازم بگم "بعضی ها با بعضی ها خیلی خوشبختن" ؟ نوشته شده در ساعت 5:55 PM توسط آقا گل
٭ موسیقی Rock همیشه برای من Source افکار و احساسات غریبی بوده که از بیانشون عاجزم.
گرچه خیلی زجر آوره. اما باعث میشه خودم فراموش نکنم که زنده ام. نوشته شده در ساعت 5:52 PM توسط آقا گل
٭ با اینا میشه یه لیست درست کرد که قل قلیه، سرخ و سفید و آبیه. میزنید زمین هوا میره نمیدونید تا کجا میره!!!
........................................................................................When the smoke is going down - Scorpions Dying in the sun - Cranberries Stationary traveler - Camel Dance me - Leonard Cohen Childhood memories - Eloy Show must go on - Queen Signs of life - Pink Floyd Stirit spirit - Radiohead Sentient - Anathema Wild honey - Tiamat من این لیستو نداشتم. مشقامو بد نوشتم. بابام بهم بیلاخ داد، مجبور شدم بگردم خودم پیداشون کنم. نوشته شده در ساعت 5:51 PM توسط آقا گل
|