آقا گل




Sunday, December 29, 2002

٭ پدر نوشته هایم!
RH مثبتت را غالب کن.



٭ لعنتی، سکه هایم را از پس هم میبلعد
تا صدایش را صاف کند و بگوید:
دلبر در خانه نیست


٭ سه چیز اندر این دنیای وانفسا هرگز با هم نسازند.
ولگردی، تنهایی، پر بودن مثانه ی مبارک.


........................................................................................

Friday, December 27, 2002

٭ همش میخواستم یه چیزی رو بدونی.
اما نمیتونستم بگم. فکر میکردم برات خنده داره.
میخواستم بگم: "هیچ وقت تنهات نمیذارم".


٭ سست شدن پاهایت در آغوش من، و آوار شدنمان روی برف ها را دوست دارم،
نقشه های بی نظیر و "چیرمچی" ات را دوست دارم،
سالاد خوردن با تو را دوست دارم، با سس فراوان!
پیر مرد های سر به زیر و مهربان را دوست دارم.
fit شدن کاپشنم در تن تو را دوست دارم.
سر خوردن در سراشیبی، هنگامی که تو را در پشت خود دارم، دوست دارم.
نگرانیت را دوست دارم.
سرت را روی پاهایم دوست دارم.
نا تمامی با "تو"، برایم پایان آرزوهاست.


٭ هرگز نخواسته ام با اصرار بر سخن گفتنت، تو را تحت فشار بگذارم.
اما همیشه از ناگفته ها میترسم. از ناگفته هایی که در روز جدایی خواهی گفتشان، هنگامی که مرا جز به زانو در آمدن و کلافگی راهی نمانده است.
دوست دارم پیش از بوسه ی خداحافظی همه چیز را بگویی. هر چیز که به رابطه ی من و تو مربوط است.
من و تو برای هم کامل نیستیم. هیچ کس برای هیچ کس کامل نیست، اما میتوانیم هر روز کامل تر شویم، و هر روز لذت های بیشتری را جایگزین رفتار های آزار دهنده کنیم.
عشق همین است!
نگفتنت ترس رکود را در من زنده میکند.


٭ تخس نباش بچه جان!
چه در باجه ی یک بانک چه در زیر درخت!!!


٭ پسر بد دهن خیاره.
دختر بد دهن کمبزه و خیاره.


........................................................................................

Wednesday, December 25, 2002

٭ وقتی زیر درختان پاتوق، به جای برگ های پاییزی، سرنگ های خونی میبینی،
وقتی مردی آنطرف تر، روی پل ایستاده و با سبیل های پر پشت مشکی اش انجیل میخواند،
وقتی مرد انجیل به دست، هر از گاهی، به طرز وسوسه آمیزی به پایین پل خیره میشود،
وقتی مرد، از همه ی رهگذران ساعت میپرسد،
وقتی در آن مرد معلق و خنده آور، خودت را میبینی،
وقتی سوز سرما، پاهایت را خشک میکند،
وقتی برای با او بودن، و یخ نزدن، باید بی هدف و بی مقصد، تاکسی سواری کنی،
وقتی نگاه غریبه ها بر دستان فشرده تان سنگینی میکند،
وقتی صدای عشقت را "دیگری" لرزان کرده است، و تو حتی به اندازه ی یک بروفن دردی را کم نمیکنی،
به گوشه ی دنج و مسخره ات در پشت جاکفشی بخز،
و مانند یک زر ورق، میان انبوه آشغال ها، رقصان و لرزان شعله ور شو!




٭ شهوانی ترین بوسه هایم از آن لب های بخشنده ی تو باد.
"تو"، که هرگز تن سپیدت را از نوازش انگشتان نفرین شده ام دریغ نکردی.
آن هنگام که کس را پروای دیوانگی و درد من نبود، تو نفس هایت را با ارتعاش رگهای گردنم هم آهنگ کردی.
در من و برای من، حبابهای آلودگی را از جان دردناکت گذراندی.
و کنون چنین پر شکوه و بی افسوس، تن بی جانت را به زیر خروار خاطراتت مدفون میکنی.
خداحافظ عشق من! سیگار من!
Those days are gone




٭ دلم میخواد بکشمت.
دلم میخواد زنجیر دور گردنت بندازم و انقدر فشار بدم تا مثل یه سوسک بی ارزش ریقت در بیاد.
دلم میخواد از تخمات آویزونت کنم.
دوست دارم تف کنم تو صورتت.
دوست دارم تو دهنت بشاشم.
آخه به تو هم میشه گفت آدم؟؟؟
خیال کردی چی هستی؟
کاش انقدر اون دلبسته ی توی کونی نبود.
کاش میتونست به روح پر فتوحت بیلاخ بفرسته و خودشو خلاص کنه.
اما اون عاشقته!!!
افسوس.




........................................................................................

Monday, December 23, 2002

٭ زیباترین شاهکار هنری جهان، بدن یک زنه.
با تمام انحناها و برجستگیها. ظریف و میخ کوب کن!
وقتی بیشتر میخ کوب میشی که خودت تمام حجاب ها رو کنار بزنی.
اوج لذت دراماتیک، کدوم لحظه ست؟
بوسیدن... لمس کردن...در آغوش کشیدن؟
شاید مردن و دوباره از میان سینه هایش زاده شدن...




........................................................................................

Saturday, December 21, 2002

٭
وسوسه میشوم،
به لبه میروم
و ریه هایم
میگویند،
برای زنده ماندن، هیچ لازم نیست.
به اتاق برمیگردم،
و ریه هایم میگویند،
برای زنده ماندن باید ترک کرد.
.
.
.
.
.
.
.




٭ دوست داشتم بقیه ی عمرمو تو تاکسی میگذروندم.
در حال رسیدن به جایی که تا آخر عمر نمیشه بهش رسید.
در فزونی تو و تاریکی.




٭ از میون مشاغل، "شیشه ی خونه ی شما رو پاک کنی" تاج سره!
بیخودی خودتونو جر ندین مشاغل گرد و قلنبه ی باکلاس و موند بالا!




٭ هی شاملو! ما کشیدیم پایین،
باد دیوانه یال بلند "هیچ" اسب تمنایی را آشفته نکرد!




٭ پایین کشیدن یا نکشیدن!
مساله این است.




٭ چند روزی بود ننوشته بودم.
حسودیم شد به ماشین چاپ گوتنبرگ.




٭ بی عدالتی تقدیر
درد جوانه زدن عشق و نفرت بر شاخه های بالغ
تکه های باقیمانده از قلب دردناک
تو را به زانو در خواهد آورد

تصاویر دور و هر دم از یاد گریزان روز های به تاریخ پیوسته ات
آن هنگام که زندگی بر تو بی انتها مینمود
و اینک که تنها رها شده ای از سوی افکار و آرزوهای کودکی ات
در سرزمینی که همه چیز در آن طور دیگری از آب در می آید

روزهایت را از پس هم آتش زدی
و اینک هنگامه ی پایان است

نفرت هایی که برای خاموش کردن آتش نیاز هایت پراکندی
دردهایی که باقی گذاردی
دهشت آفرینی هایت
تو را به زانو در خواهد آورد
تو را به زانو در خواهد آورد




........................................................................................

Wednesday, December 18, 2002

٭ من بچه که بودم دوست داشتم آرشیتکت بشم.
یه عالمه خونه هم تو ذهنم طراحی کردم. اما یه چیزی تو همشون مشترک بود!
اونم یه کمد خیلی بزرگ توی اتاق خواب بود. که از بس بزرگ بود میشد توش قالی پهن کرد و نشست!
دیشب که اینو به تو گفتم، یه دفعه به ذهم رسید که خیلی جالبه! هم خونه قرار بوده مال خودم باشه، هم اتاق خواب، دیگه من تو کمد رفتن رو برا چی میخواستم ــ البته هنوزم میخوام ــ




........................................................................................

Monday, December 16, 2002

٭ بعد از مدت ها من دیروز تو تاکسی یه ترانه ی دامبولی ــ پاپ ایرونی ــ شنیدم که همچین زعفرونی بود:
یه روزم نوبت من میشه که بت نامه بدم
ببینی با یکی دیگم
جاتم اصلا خالی نیست




٭ از میون آدمای مشکوک آیتک تاج سره.
بی خودی خودتونو جر ندین آدمای مشکوک گرد و قلنبه ی ناتو!


........................................................................................

Sunday, December 15, 2002

٭ من دیوانه ام.
من دیوانه ام.
ولی گازت نمیگیرم.

من عاشقم.
من عاشقم.
ولی نمیدزدمت از جمع دوستانت.

من افسرده ام.
من افسرده ام.
ولی میخندانمت.

من مرده ام.
من مرده ام.
ولی بوی کافور نمیدهم.

من تابوتم ام.
من تابوتم ام.
ولی بر شانه هایت سنگینی نمیکنم.

ذهن بیچاره ی من پر از تضاد های واقعی است.




٭ یه جمله از تلویزیون:
بچه ها شوخی شوخی به قورباغه ها سنگ میزدند
و قورباغه ها جدی جدی میمردند!


٭ هوی هوی! پسر ایـــــــــــن شعره چقدر خداس!
مخصوصا اینجاش:
[ای کاش]
در گوشم می‌گفتی
كه مرا عاشقی
نه كه دوستم داری
كه مرا عاشقی
يكبار ايكاش
كاش می‌شد يكبار
پ.ن: جمله ی داخل قلابک (براکت []) در نسخه ی اصلی موجود نمیباشد. احتمالا سگ خور شده است.




........................................................................................

Saturday, December 14, 2002

٭ دارم کم کم دیوونه میشم!
دیشب به خواهرم گفتم اگه من دیوونه بشم میای تیمارستان دیدنم؟ اونم گفت آره. بعد من بهش گفتم مگه دیوونه ای بیای وسط یه عالمه روانی که بوی گند سال به سال حموم نکردنشون همه ی فضا رو پر کرده!
بعد یه کم فکر کرد، فکر کنم شک کرد که میاد یا نه!!!
من اگه امکان فرار کردن داشتم، احتمالا یا دیوونه نمیشدم، یا دیوونگیم به تعویق میفتاد.
مثلا یه اتاق داشتم برای خودم، تو یه گوشه ی این شهر شلوغ.
یه مدت تنهایی زندگی کنم. یه کم برا خودم عزا داری کنم. یه خورده دور خودم بگردم. یه مقدار به حال خودم گریه کنم.
اینکه هیشکی آدرسمو نداشته باشه از همش بیشتر حال میده. چون قربون صدقه و درگیری عاطفی و دلسوزی و این تشکیلات بشری از سرم میفته. اینجوری نصف آرزوهای دست نیافتنیم که دچار ناراحتی روحیم کرده از بین میره. میمیره. کاملا میمیره. الان هم مرده، اما جلوی چشم من! بدون اینکه چشماشو هم بذاره و روش کشیده باشه.
اونجوری خودش و خاطرش و دلتنگیش با هم میمیرن.
چند تا باکس سیگار، مقادیر معتنابهی موسقی فشرده، یه مقدار کم "زهر ماری" که بد عادت نشم، و یه اتاق کوچولو موچولو با یه پنجره که همیشه پردش کشیده باشه و اونطرفش معلوم نباشه.
دلم میخواد ساعتی هم تو هیچ سوراخی آویزون نکنم.
تلفن هم نداشته باشم بهتره. چون مطمئنا برا شنیدن یه صدای آشنا هم که شده گوشی رو برمیدارم و شماره میگیرم. بعد دلم طاقت نمیاره و بهش میگم قربون اون صدای نازت برم، میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟ میدونی چقدر دوست دارم؟ میدونی که برات میمیرم؟
اونوقت روز از نو روزی از نو... آره بی تلفن بهتره.
تازه اینترنت هم تعطیل میشه، دیگه با دیدن یه ID روشن دامنم از دست نمیره و مثل قحطی زده ها حمله نمیکنم.
وقتی کمتر حمله کنی، کمتر ضایع میشی! کمتر هم خاطره ی ضایع شدن تو ذهنت باقی میمونه.
امکانش نیست!!! زهی خیال باطل!
سرنوشت من در آینده ی خیلی خیلی نزدیک یکی از ایناس:
1- دیوونه خونه.
2- قبرستون.
3- نمیدونم.




........................................................................................

Friday, December 13, 2002

٭ قصه های خوب برای بچه های خوب
واتو واتو، میکروبی نشی!
آغاز سال یک هزار و سیصد و هفتاد هجری شمسی
شیشه ی عمر دیو و با هم زدیم شکستیم
Kevin ! Make love to me
پاکنویس 3 نمره داره
دخترک چون سوت قطار برخرابه ی روحم گذشت و محو شد
تو که سوت کشون بودی و میخواستی بری، چرا خواب صد ساله ی مارو به هم زدی؟
بازم تو داروگر!
Get me out of your fucking head
هق هق هق هق هق هق هق
هق هق هق هق هق هق هق
هق هق هق هق هق هق هق
هق هق هق هق هق هق هق




........................................................................................

Thursday, December 12, 2002

٭ شبها بی دریغ پرت روزها
روزها بی دریغ مرگ شب ها
بی شب و روز زنده با وسوسه ی نفس هایمان.


٭ نوشته ی این پست توسط امریکای جنایت کار delete شد.




........................................................................................

Wednesday, December 11, 2002

٭

Past the forest of the flies of fire
Beyond the waters of shimmering tears
By a fire they stand
And they whisper my name
Now I seek upon the night
Small fragments of moonlight
Up the hill the headstones lie
Up the hill the reapers watching eye
Up the hill the headstones lie



٭ هی پسر! میخوام چند تا کلمه باهات حرف بزنم. نه مردونه نه زنونه و نه حتی خدا گونه. بی مزه و بی رنگ و بی همه چیز!
این سگ دونی خیلی تا حالا حالتو گرفته. خرمن خیلی از آرزوهاتو به باد داده. آرزوهایی که کاهشو به دونه های گول زنک و از پیش طلایی گندمش ترجیح میدادی.
ولی میدونی...
ــ Fuck u . go to my ass
هی هی! عصبی نشو من دشمنت نیستم. حتی دوستت هم نیستم. خود خودتم.
ــ Fuck u and your friends and your sister too
باشه میرم اما میخوام اینو بدونی که اعتماد به نفست درست مثل اعتماد به نفس دلقک موقع خندوندن مردم میمونه.
ــ Fuck u




٭ مادر "دختر" رو جر میده! دختر "نوه" رو جر میده! نوه "نتیجه" رو جر میده!
پس "نتیجه" تنها کسی نیست که جر میخوره، نوه هم جر میخوره، دختر هم جر میخوره! مادر هم جر میخوره!
میبینید! همچین هم که به نظر میاد دنیا نامتعادل و ناعادلانه نیست.
زنده باد جرواجر شدن آدمها به دست هم.




........................................................................................

Tuesday, December 10, 2002

٭ یه روز یکی میره ایـــــــــــــنجا که دنبال گروه Within temptation بگرده. بعد دو صفحه داکیومنت براش میارن که اولین داکیومنت از صفحه ی اول لینک به وبلاگ یه آقای گل بوده.
هاها. بخوابین بابا با این موتور سرچ هاتون، لحاف یخ کرد!


٭ از میون دخترا اونی که کمتر خانومه تاج سره!
بی خودی خودتونو جر ندین خانومای گرد و قلنبه ی با وقار!




٭ میگفتن Montana باعث میشه آزمایش اعتیادتون مثبت بشه! حالا میگن توتون Pine تو نقاط آلوده کشت میشه! Kent مزه ی گه پخته میده! Winston light قیمتش یه شبه از 650 تومن به 900 تومن رسید!




٭ مود احتمالی:
مستی حاصل از زهرماری.
آهنگ پیشنهادی:
Crimson cosmos گروه Lake of tears
به عنوان مزه هم میتونید اینو گوش بدید:
Head stones گروه Lake of tears


........................................................................................

Monday, December 09, 2002

٭ بعضی ها سر ساعت 3:20 ذهنشون راهنما میزنه.
بعضی ها شبا با سنجاق قفلی میخوابن.
سنجاق قفلی ِ بعضی ها رو کی دزدیده؟
بعضی محله های فقیر نشین خیلی دنج و هوس انگیزن.
بعضی از صندوقهای پست جون میدن برا آتیش زدن.
بعضی ها کی میخوان فرق شمال و شرقو بفهمند!
رو شیکم بعضی ها سپه چک و سیگار، و احتمالا "دست" وجود داره.
بعضی ها "بو" میدن اما "بوس" نمیدن!
بعضی ها انجیر خشک که میبینن، به شباهت عمیقی که بین اون و اعضای بدن وجود داره فکر میکنن، و بعضی ها به کرمو بودنش!
بعضی ها از فرط "ندیدن"، دیگران رو از پشت پنجره با "دوربین صحرایی" دید میزنن.
بعضی ترافیک ها خیلی مادر به خطا هستن. hey hey! take it easy honey
بعضی پیکان سوارها در تشخیص جنس مرد استعداد کمی دارند.
بعضی از گره ها، فقط با چرخیدن در خلاف جهت "عقربه های چشم" باز میشن!
چقدر "شنگولیسم" به بعضی ها میاد! و چقدر "مونگولیسم" برازنده ی بعضی هاست.
بعضی ها نمیخوان بفهمن که بخار از "داخل"، شیشه رو تار میکنه! جلل خالق!
بعضی ها بین خونه و خیابون و زندگی! یه لبه ی خاکی رو ترجیح میدن.
بعضی ها شیلنگ هوا میکنن، و بعضی ها ساندویچ کتلت مامانشون رو!
بعضی ها دیگه شورشو در آوردن از بس نازن!
بعضی ها با بعضی ها خیلی خوشبختن!




........................................................................................

Sunday, December 08, 2002

٭ به به آقا عالیجناب کرم! احوال شما! میگم خوب کردی اون دوست مفت خورتو از وبلاگ انداختی بیرون. اون مرتیکه بی استعداد بود. اما تو مخزن الاسراری!


........................................................................................

Saturday, December 07, 2002

٭

If I begin to feel lighter
Hold me down
And I'll be yours for evermore

God bless this mess I'm in
For it is time
To be rid of a certain sin

A cool breeze down my spine
And if I'm really here
Then I feel fine

A freelance child
You bring it all back
This world is eating me inside

Don't look too far



٭ غروب دلگیر است.
اتوبوس سواری در اوج خستگی و بی حسی دلگیر است.
تجمع پلیس ها و باتوم ها دلگیر است.
فکر کردن به خروار کارهای نکرده، که مطمئن نیستم چه موقع برای انجامشان به اندازه ی کافی نفس داشته باشم، دلگیر است.
سلام کردن و نکردن به ماده سگ ها دلگیر است.
ناباوری ات ــ ای عزیزترین من ــ دلگیر است.
رضایت دادن او به نمردن و فقط نمردن دلگیر است.




٭ آهنگ Sorgens Kammer گروه Dimmu Borgir مثل رطوبت خاک میمونه برای من که موش کور شدم. موش کور شدم اما مثل کرم در سطح خاک به خودم میپیچم، زیر پای توی کثافت!
آهنگ Raabjorn Speiler Draugheimens مثل تیکه های باقیمونده از نور خورشید مدفونم میمونه، خورشیدی که تو دفنش کردی آشغال!


........................................................................................

Friday, December 06, 2002

٭ بدبختی را دوست دارم.
در به در تر از باد زیستن را دوست دارم.
نوسان های دردناک روح بیچاره مان میان لحظه های باید و نباید را دوست دارم.
دوستان بد بختی ام را دوست دارم.
پوچی را دوست دارم.
بیداری شب را دوست دارم.
خوابیدن از فرط کلافگی را دوست دارم.
نفرت را دوست دارم.
صدای گیتار را دوست دارم.
نقطه ی اوج همخوابگی را دوست دارم.
آشفتگی رخت خواب و میزم را دوست دارم.
منفور بودن را دوست دارم.
مانند دیگران نبودن را دوست دارم.
ملحد بودن را دوست دارم.
مرگ را دوست دارم.
دختری که دکمه های کت چرمی اش به روی سینه های ظریف و سفیدش باز میشود را دوست دارم.
سکوت پشت تلفن تو را دوست دارم.
دوست داشتن را درک نمیکنم!




٭ بازم برای رفیق راه و همدم گاه!
روزایی میاد که بی هیچ آرزو و تمایل و تپش، آرزو میکنی کاش غول چراغ کس دیگری بودی.
روزایی که دوست داری تمام چیزایی که دلت خواسته، و تو کلت میگذره و نمیتونی بفهمونیشون، با یه برنامه Decode بشه و مستقیما برای دیگری قابل فهم بشه.
روزایی که بال بال میزنی که کاری بکنی و نمیتونی!
روزایی که بد تر از همه ی اینا، حتی به نظر میاد که خیلی مسخره و بی خیالی! در حالی که انگشتات عرق کرده و هر چی که میخواستی بگی اشتباه از آب در اومده!
اونوقت میخوای چی کار کنی؟
موندنش که میمونی! خونت هم به هر جون کندنی که شده پمپاژ میشه و سر پا نگهت میداره! اما مجبوری حرکت ناشیانه ی تیغ ریش تراشی رو روی پوست سرد گردن و صورتت تحمل کنی و دم نزنی، مبادا که فکر کنن بچه ای!
اونوقت شاید آرزو کنی که برگردی به مود بی حسی و نخوت روزای گذشتت.
اونوقت شاید بخوای موقعیت خوبی رو که برای تبدیل شدن به سوپرمن بدست آوردی از دست بدی! بشی همون هوخشتره ی نازایی که دستاش همیشه سینشو لمس میکنه و یه پاش به اون یکی میگه گه بخور!
ولی تجربه نشون داده که میمونی. میمونی تا آتیش خاموش بشه و دودش هم فروکش کنه. تازه بیشتر از این! هر شب برای اینکه درد بی درمونت رو به یاد بیاری به پاتوق سوخته بر میگردی و برای جنازه ی خودت شمع روشن میکنی!




٭ میگم بهناز جون من شنیدم پیرمرده آخر عمری بواسیر گرفته بوده!!!


........................................................................................

Thursday, December 05, 2002

........................................................................................

Wednesday, December 04, 2002

٭ چیه بازم میخوای؟
ایــــــــــــنم برا خود خودت!
جوجو


٭ خدا نکنه کس و کار آدم اداره جاتی باشه. اون وقته که به رفتار 20 و اندی سال گذشته در اداره و ماشین و همه جا، کله ی سحر پیچ رادیو رو میتابونه و همزمان کله ی مبارک ما هم شروع میکنه به تاب تاب عباسی!
خلاصه در حال تاب تاب عباسی بودیم که بهو با شنیدن آهنگ Shine on you crazy diamond پینک فلوید گرخیدیم و سعی کردیم با شتاب مناسبی پرواز خودمونو کنترل کنیم.
از رادیوی ایران بعید بود انقدر سلیقه از خودش نشون بده و کنار چهچه های اصفهانی یه چنین شاهکار هنری رو شهید کنه!
اتفاقا در حال عشق بازی با لب های قرمز ساقی بودیم که پشت هیچ کرمی هم مخفی نمیشه!
القصه حالی رفت که وصف آن نتوان کرد.
حالا من چرا دارم اینجوری حرف میزنم؟ باز گزک دادیم دست این زبون ناتویی مشتری شهید کن! دکی!
به یاد بیاور که جوان بودی و مانند خورشید میدرخشیدی. اما اکنون نگاهی در چشمان توست، سیاه و سرد همچون چاله های کهکشان!
فریاد های عاصی آذرخشت ای شاملوی سپید، در انگشتان گیلمور گیتاریست مشتی مثلث برمودا گشته!
سفری تنها! با تخت فلزی بیمارستان تا دل بیابون سرد، با شنلی پر شکوه و نوستالژیک از جنس ملافه های پوسیده!
این چنین است پیشانی ــ نوشت تو، ای پسر!
برای ماه گریه کن!




........................................................................................

Tuesday, December 03, 2002

٭ از میون کلمات، هیچ کدوم تاج سر نیستن!
این دفعه استثنآ میتونین خودتونو جر بدین کلمات گرد و قلنبه ی ناقص الخلقه!




٭ عرضم به حضور اقدست که زندگی خالی نیست! مهربانی هست! سیب هست! ایمان هست!
حالیته؟ حالا هی الکی بیا تو وبلاگت بنویس میخوام برم یه بسته و نیم تیغ بخرم، بشینم کف زمین، خودمو باش خلاص کنم.
این حرفا رو نزن. این حرفا مال مرفهین بی درده!!!




........................................................................................

Monday, December 02, 2002

٭ تم اصلی:
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم!
ترجمه:
Rock it like a mother fucker
تفسیر:
I wanted to be so perfect like dying in the sun




٭ از نسبت های خونی بدم میاد.
احتمالا بقیه نسبت ها هم به همین جا ختم میشن.
ضرب المثل انتخابی: دوری و دوستی. یا آواز دهل شنیدن از دور خوش است.
باید ریشه ی ازدواج از روی زمین کنده بشه. کثیف ترین کار دنیا تولید مثله.
دو نفر وقتی آمپر حشرشون میره بالا به طور کاملا خطی درجه ی حماقتشون هم شروع میکنه به زیاد شدن. بعد کم کم حس جاودانگی خفشون میکنه و امر مرد و زن کامل بودن برشون مشتبه میشه. یه دفعه نمودار حشر و حماقت و ابهت مردانگی و زنانگی به اوج میرسه، در همین نقطه ی اوجه که کاندوم بیچاره تو کشوی میز توالت خاک میخوره و دو نفر شروع میکنن به انجام اعمال پر شکوه مکانیکی.
من زائده ی عمودی دارم، تو هم سوراخ داری، پس بزن قدش! چند میلیون اسپرم با وقار میفتن دنبال یه عده تخمک بی سر و پا تا به زندگی معنا بدن. تا از حماقت و بلاهت میوه ای درست کنن که نه مزه ی سیب میده نه آلو. مزه ی بد بختی میده. مزه ی تنهایی میده. مزه ی یتیم بودن میده. مزه ی شکست میده. مزه ی سپر انداختن! اگه خیلی دیگه آبدار و خوش مرام باشه مزه ی فریاد و در به دری.
یه نفر بوجود میاد تا بار گناه و اشتباه رو به دوش بکشه. بلافاصله همه چیز مبدل میشه به گه. همه چیزه همه چیز، به جز شاش!
بیا پسر! وقتشه که یه سیگار بکشی! تو باید مدت زیادی زندگی کنی و به بلندی ها پرواز کنی!
پینوکیوی بیچاره! در آرزوی پدر ژپتوی کت فروش! در آرزوی رسیدن آخر کارتون و پسر واقعی شدن!
لعنت به شما که عروسک چوبی درست میکنید!




٭ میخوام لباسامو بپوشم. برم یه بسته سیگار و یه بسته تیغ لرد بخرم. یه تاکسی بگیرم و تا وسط یه اتوبان خلوت برم. یه جای دنج و امن پیدا کنم که کسی مزاحمم نشه.
بخوابم رو زمین و سیگار بکشم. یه تیغ مادر به خطا در بیارم. باهاش رگ دست راستمو بزنم. منتظر شم تا فشارم بیفته و سرگیجه و تهوع بهم دست بده. بدنم یخ کنه و چشمم سیاهی بره. کارم تموم بشه. تمومه تموم. بدون عیب و نقص.




........................................................................................

Sunday, December 01, 2002

٭ بعضی ها به نظر بعضی ها یه روزایی خوشگل میشن.
احتمالا موی کوتاه به بعضی ها نمیاد!
بعضی ها هزار بار هم که یه مسیر رو برن، باز گم میشن.
بعضی ها تو خیابون جیش میکنن، بعضی هام حسرت میخورن که چرا شیلنگ ندارن که بتونن تو خیابون جیش کنن!
بعضی کانال ها آبشون سرد و پر فشاره. بعضی ها صدای آب کانال رو خیلی دوست دارن.
بعضی ها راجع به بعضی ها آخه چی فکر میکنن؟
بعضی ها حتی وقتی رنگ فیلتر سیگار با بقیش فرق میکنه، اصرار زیادی تو آتیش زدن فیلتر از خودشون نشون میدن!
بعضی ها آرزو میکنن که ژاکت جیب دار داشته باشن.
بعضی دست ها اندک جایی است برای مردن.
همان که منافذ پر حرارتش در دست های خالی ات ترانه و سبزیست؟
بعضی ها دلشون دریاس، انقدر که پنج تومنی با نقشه ی ایران توش گم میشه!
بعضی ها با پاکت سیب زمینی و چنگال و نی نوشابه، مترسک دول دار درست میکنن!
اصلا هم توجه نمیکنن که آبروی ریخته رو نمیشه جمعش کرد!
بعضی ها همیشه تو سر بالایی یادشون میره ترمز دستی رو بکشن.
LED های آبی همیشه روشن اند؟
بعضی ها همیشه از چهار تا راه، سه تا رو میبینن.
بعضیها موقع خدافظی خیلی بوسیدنی میشن.
لازمه که بازم بگم "بعضی ها با بعضی ها خیلی خوشبختن" ؟




٭ موسیقی Rock همیشه برای من Source افکار و احساسات غریبی بوده که از بیانشون عاجزم.
گرچه خیلی زجر آوره. اما باعث میشه خودم فراموش نکنم که زنده ام.




٭ با اینا میشه یه لیست درست کرد که قل قلیه، سرخ و سفید و آبیه. میزنید زمین هوا میره نمیدونید تا کجا میره!!!

When the smoke is going down - Scorpions
Dying in the sun - Cranberries
Stationary traveler - Camel
Dance me - Leonard Cohen
Childhood memories - Eloy
Show must go on - Queen
Signs of life - Pink Floyd
Stirit spirit - Radiohead
Sentient - Anathema
Wild honey - Tiamat

من این لیستو نداشتم. مشقامو بد نوشتم. بابام بهم بیلاخ داد، مجبور شدم بگردم خودم پیداشون کنم.




........................................................................................

Home

[Powered by Blogger]