آقا گل |
Thursday, February 27, 2003
٭ آهای آهای آقاگل
........................................................................................یادت باشه اگه از پشت پنجره ی کهنه ی اتاقت یه نور آبی دیدی، و دختری که خورشید جیبی میفروخت یه وقت تو اتاق نشینی و رمان و شعر بخونی و رمان و شعر بنویسی. از اتاق بیا بیرون، نترس، یه نگاه بنداز، اگه قیمت مناسب بود بخر اما یادت باشه! یه وقت زیادی بهت خوش نگذره و اتاقت رو آتیش بزنی! کلید اتاقت رو سفت تو مشتت نگه دار، اگه بخوای میتونی برای یه مدت، کلیدو یه جای امن چال کنی، ولی یه جای کوچولو واسه برگشتن بذار. این میشه زندگی. این میشه برنامه ی زندگی. این میشه همونی که بهش میگن زنده موندن. این میشه همونی که بهش نمیگن عشق بازی. این میشه همونی که بهش میگن عقل. این میشه همونی که مسخرش میکردی و میگفتی "ای ترسو". این میشه همونی که اگه یادت بره، باید تو خرابه ی دود گرفته ی اتاقت بشینی و گریه کنی، و نگاش کنی که داره با دندونای زشتش بهت میخنده. دوست نداری اینطوری زندگی کنی؟ دوست داری یا رومی روم باشی یا زنگی زنگ؟ این دیگه به من ربطی نداره، از ما گفتن بود. نوشته شده در ساعت 10:43 PM توسط آقا گل Wednesday, February 26, 2003
٭ صفای قدوم یه حاجی که از سنگ بوسیدن برگشته بود، یه گوسفند با سر بریده سر کوچه بود،
2 متر اونطرف تر هم یه گاو با سر نیمه بریده و خونی که از گلوش تا زیر کفش من میومد، چند نفر مرد گنده رو گذاشته بود سر کار و نمیذاشت سرشو ببرن. یکی صلوات میفرستاد، یکی میگفت شاخشو بگیرین که تکون نخوره، یکی میخندید، یکی روشو کرده بود اونور، نمیدونستم ناله ی یه گاو انقدر دردناکه، 1 متر اونطرفتر هم یه گوسفند دیگه تو نوبت سر بریدن، داشت بدون توجه به این قضایا واسه خودش میچرید، اصلا هم به روی خودش نمیاورد، بهش حسودیم شد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اگه یه شب Down بودین و خواستین از اول بزرگراه همت تا آخرش رو پیاده برین، قبل از اینکه پاشنه های کفشتون رو بدین بالا، یادتون باشه که تو راه پسر جوون معتادی رو میبینین که ازتون آدرس آقا فرزاد رو میپرسه، یادتون باشه که تو راه پسر جوون معتادی رو میبینین که میخواد به زور بهتون کون بده تا پول آرامش امشبش رو در بیاره. ــ همون آرامشی که گوسفند ها مجانی دارند ــ یادتون باشه که تو راه چند تا پسر مست رو میبینین که راجع به سایز کس مادرهاشون دعواشون شده. یادتون باشه که تو راه باد شدیدی میاد و نمیتونین سیگارتون رو روشن کنید. یادتون باشه که تو راه گاهی از سایه ی خودتون هم میترسین. یادتون باشه که تو راه بعد از حدود دو ساعت پیاده روی، هر ماشینی که از کنارتون رد بشه سرتون گیج میره و حال تهوع بهتون دست میده. یادتون باشه که اگه با حد اکثر سرعت حرکت کنید حداقل 4 ساعت و نیم تو راهین. یادتون باشه که تو راه همه ی خاطراتتون رو مجبورین به یاد بیارین. یادتون باشه که تو راه تا مغز کلتون بوی سرب میگیره. یادتون باشه وقتی به آخر راه رسیدین، به نشانه ی پیروزی انگشت شستتون رو به طرف آسمون بلند کنین. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میدونید یه کارگر شرینی پزی چجوری عصیان میکنه؟ ــ اینم شغله ما داریم؟ خوب بپزز، خوب بزن، بعد بده یکی بخوره و 2 ساعت بعدش ترررررررررررررررررر. نوشته شده در ساعت 1:07 PM توسط آقا گل
٭ لبخندهای راهراه
........................................................................................عاشقانهترين لبخندها را هر صبح و شام نثارش میکرد و نمیدانست چرا به او دل نمیبندد. غافل بود از اين که هر چه لبخند عاشقانهتر باشد از پشت ميلهها کريهتر ديده میشود. از وبلاگ شبح نوشته شده در ساعت 5:44 AM توسط آقا گل Tuesday, February 25, 2003
٭ آب که سر بالا رود:
........................................................................................همینگوی و داستایوفسکی در باره ی گروه جدیدی به نام بیتلز صحبت میکنند. کرت کوبن و ژولیت بینوشه شراب جدیدشان را مزه میکنند. سید برت با یخ روی خورشید یادگاری مینویسد. سردار آئوریلیانو بوئندیا به شوخی مشتی حواله ی آل کاپون میکند. السید برای بچه هایش داستان لوبیای سحر آمیز را تعریف میکند. جودی آبوت از سر و کول موسیو مورسو بالا میرود. ممل آمریکایی لامپ شاهزاده دیانا را روشن میکند. کلینت استوود و پل نیومن نقشه میکشند تا با همدستی تونی کورتیس، آلن دلون را کچل کنند. همفری بوگارت و آل پاچینو به مارلون براندو میگویند که حق پدر خواندگی آنها را خورده است. آنت و لوسین پاهایشان را از توی آب به هم میرسانند. هاردی کلاهش را به احترام تنسی تاکسیدو از سر بر میدارد. پلنگ صورتی در صف هات داگ از آنه شرلی خواستگاری میکند. خانواده ی دکتر ارنست، الیور تویست را به فرزندی قبول میکنند. رابرت دنیرو از مدونا میخواهد با هم شام بخورند. پوآرو و پاواروتی موسسه ی خیریه به راه می اندازند. دخترهای عجیب و غریب مکزیکی بلیط بخت آزمایی میفروشند. آلیس به کوزت میگوید: "زندگی شگفت انگیزی داشتی، مگر کجا زندگی میکردی؟" مهرجویی و استرنج لاو در مگ دونالد، میرزا قاسمی سفارش میدهند. الویس هر یکشنبه در کلیسا برنامه اجرا میکند. هاج زنبور عسل و نل خواهر دو قلو از آب در می آیند. در کازابلانکا باران میبارد. و من علائم زنده بودنم را شب ها موقع خواب میشمارم تا سرگرم شوم. نوشته شده در ساعت 7:44 AM توسط آقا گل Monday, February 24, 2003
٭ امروز به فکرم رسید توی چند بند اهم خاطراتمو تف کنم بیرون،
بعد توی هر بند یه دوره رو فقط بنویسم، کار جالبی بود، کلی افتادم به دسته بندی: 1- یه رادیو به بزرگی تلویزیون، سیگار تیر، کمد ها و کشو های کشف نشده، پارتیشن، خدا جون خوابای خوب ببینم، بیمارستان، روانخواه، درخت نارنج، فولکس گلف و چوچوله، ساز دهنی، عقرب، TBT، واتو واتو، کتکس، سکته ی مغزی. 2- رکس، کورش چادری، توپ تنیس، Pet Shop Boys، استخر، خونه چوبی ها، گرگ ها، کلنی، چپ دست، بوسیدن، ماه در میاد که چی بشه؟، Happy nations، ساسان پا طلایی امید تیم مایی، اسب، تنهایی پارو میزنم، اسکیمی، شهید، گلدون و کرم، پیرزن ها ترسناک اند، دختر ها لطیف اند، مردهای زن دار معنی آرزو را نمیدانند، زن های شوهر دار شهوت انگیز اند، 3- یوما، گاو، آتیش، تاب، گویی گوچه آ، ایتالیایی نژاد برتر، سکس، تهوع، گناه، وهم، تشدید صداها، سر درد، طوفان، از تنهایی نفرت دارم، عاشق خدا نیستم به او بدهکارم، نماز، تیغ، اودکلن، بستنی یخی، پسر های مجرد قابل اعتماد نیستند، برای دختر ها زیبایی با عجیب بودن نسبت مستقیم دارد، همچنان زن های شوهر دار شهوت انگیزند، عرب نژاد پست، عاشق پروازم، عاشق پرواز 4- خیانت، غربت، همجنس بازی، ایدز، سودابه، سیاوش، اشک، تعبیر خواب، عشق لاتی، دعوا، کفتر بازی، عاشق جاده ام کاش هیچ وقت تمام نشود، از نونوایی متنفرم، از مرد ها متنفرم، بیوه ها دوست داشتنی ترین زن ها هستند، تریاک، خود کشی، مرد هایی که کت نمیپوشند جالب ترند، نمیدانم چرا زن های شوهر دار انقدر شهوت انگیزند، Gog is fading away، پشت بوم. 5- مدیتیشن، بادی بیلدینگ، قهرمانی، مرد های مجرد ترسناک اند، خمر دایم، دلهره، من آدم جذابی هستم، من اگر هم بخواهم نمیتوانم بهترین نباشم، راه دور، کریس دی برگ، خدا رخوت انگیز باز میگردد، مکانیسم، رسوایی واتر گیت، زن های ایرانی چیزی کم دارند، 6- نمیخوام چیزی به خاطر بیارم. oh 7- نمیخوام چیزی به خاطر بیارم. once 8- نمیخوام چیزی به خاطر بیارم. you ruled my mind نوشته شده در ساعت 7:48 PM توسط آقا گل
٭ وسط روز لم داده بودم و داشتم کاغذ سیاه میکردم و سیگار میکشیدم
........................................................................................زیر سیگاری هم تا خرخره پر شده بود. صدای آهنگ هم بلند بود: "My head speaks a language I don't understand" فقط هم یه شرت پام بود و هیچی، رخت خوابم هم مثل جای مونده از مرده ها همینطور پهن بود، این هفته هم که به دلیل اضطرار روحی دانشگاهو تعطیل کردم. یهو یکی در آپارتمانو زد، یه چیزی پام کردم و در و نیمه باز کردم. دیدم دکی، عمه سیاهه با دو تا چمدون گنده!؟! گفتم کی اومدی تهران؟ اونم نرسیده وضع خونه رو دیده شروع کرده به غر و لند کردن. من نمیدونم اگه من اون بابا رو نداشتم، وقتی میخواستن فحشم بدن منو با کی مقایسه میکردن؟! خلاصه بیچاره از راه نرسیده اشکشو در آوردم، وقتی بهش گفتم "به من هیچی نگو، تا نخوام آدم نمیشم." چیه هان؟ اون بالا نشستی داری جیش میکنی تو زندگیم، بعد هی راه به راه پیامبر حواله میکنی در خونم؟ ول معطلی. برو گم شو، هم خودت هم آدمات. نوشته شده در ساعت 1:51 AM توسط آقا گل Sunday, February 23, 2003
٭
........................................................................................تعلق و عقب نشینی مثل جلبک و خزه به جونت افتاده و همه ی وجودتو لیز کرده. برای همینه که هر جا پاتو میذاری سر میخوری. میدونی آقاگل؟ وقتی دم زندگیتو قیچی کردی، نه به درد خودت میخوری و نه حتی به درد اون کسی که به خاطرش از یه عالمه علاقه و آزادیت بریدی! پیروزی که به خاطرش خودتو هرس کنی زیاد دووم نمیاره، بذار شاخ و برگات آزاد آزاد رشد کنن، نفس بکش، باشه؟ نوشته شده در ساعت 11:54 AM توسط آقا گل Friday, February 21, 2003
٭
Feel- Robbie Williams Come and hold my hand I wanna contact the living Not sure I understand This rope I've been given I sit and talk to God And he just laughs at my plans My head speaks a language I don't understand I just wanna feel Real love fill the home that I live in Cos I got too much life Running thru my veins Going to waste I don't wanna die But I ain't keen on living either Before I fall in love I'm preparing to leave her Scare myself to dead That's why I keep on running Before I roll eye I can see myself coming I just wanna feel Real love fill the home that I live in Cos I got too much life Running thru my veins Going to waste And I need to feel Real love and the love ever after I can not get enough I just wanna feel Real love fill the home that I live in I got too much love Running thru my veins To go to waste I just wanna feel Real love and the love ever after There's a hole in my soul You can see it in my face It's a real big place Come and hold my hand I wanna contact the living Not sure I understand This rope I've been given Not sure I understand Not sure I understand Not sure I understand Not sure I understand نوشته شده در ساعت 10:03 AM توسط آقا گل
٭ انقدر خوشم میاد از این دختر پسرایی که وقتی از هم ناراحت میشن، یا یه مساله ای براشون پیش میاد، مثل تام و جری میپرن به همدیگه، این بزن اون بزن، بعد آخر کارتون دوباره برا هم میمیرن و سر و کله ی همدیگه رو پانسمان میکنن.
بعد تازه وقتی تو اوج عصبانیت از طرف مقابلشون هستن، اگه یه نفر سومی بیاد و بخواد از طرف مقابلشون بدگویی کنه، جیش میکنن به سرتاپای هیکلش. بعدشم با احد الناسی حاضر نیستن درد و دل کنن، فقط میرن تو بغل هم، با هم درد دل میکنن. ووووی، خیلی خوشم میاد، قربونشون برم الهی. نوشته شده در ساعت 9:30 AM توسط آقا گل
٭ اگه یه لیوان زهر کشنده ی فرد اعلا بهتون بدن، بعد یهو سر بکشید چی میشه؟
........................................................................................بلند بگو "لا اله الا الله" ولی اگه همون زهرو روزی یه اپسیلون نوش جون کنید، بعد از یه مدت همش رو نوش جون کردید، و هیچیتون هم نشده. حالا دیدین توی بعضی از روابط چجوریه؟ یه دعوا که پیش میاد، مثلا دختر شروع میکنه حرف زدن، میبینی به اندازه ی 365 روز خاطره ی بد تعریف میکنه، بعدشم تازه شروع میکنه به تحلیل کردن ماجرا و اینکه ما به درد هم نمیخوریم، یا فلان نقطه ضعف ها رو تو داشتی من تو این مدت بهت نگفته بودم، بعد فکر میکنید پسره چه حالی بهش دست میده؟ نوشته شده در ساعت 9:30 AM توسط آقا گل Thursday, February 20, 2003
٭ ــ دل من و این تلخی بی نهایت؟ سرچشمه اش کجاست؟
ــ آب دریاها سخت تلخ است آقا! دریا خندید در دور دست، دندان هایش کف و لبهایش آسمان. فدریکو گارسیا لورکای عزیز! 3 سال طول کشید تا فهمیدم. 3 سال ناقابل! دخترک آب فروش سینه عریان را ببوس، پسر سیاه و مادر گریان را هم. دلت بوسیدنی نیست، گریستنی هم، دلت خندیدنی است. فقط خندیدنی. دستت را بر دلم بگذار، میخواهیم یک شکم سیر بخندیم. خنده نه از سر شادی، نه از سر غم، نه از سر دیوانگی، نه از سر خستگی خنده از سر ناتوانی، فقط ناتوانی. خنده ای که در تنهایی شکفته نخواهد شد، همراه ناتوانی ام، دستت را بر دلم بگذار میخواهیم یک شکم سیر بخندیم. نوشته شده در ساعت 6:42 AM توسط آقا گل
٭ یه نفر به اسم هیچ کس تو نظر خواهی من نوشته"
........................................................................................"عشق در احساسات سگیت گم شده، زندگی که همش ککک نیست!" اگه ناراحت نمیشی میخوام بنویسم: عشق من بهترین لحظه های زندگیم، اون لحظه هاییه که روی من خوابیدی، لبات روی لبامه، دماغت هم مماس به دماغم دست من کمر و باسنت رو نوازش میکنه. و پنجه های پات کشیده میشه رو موهای پام. وقتی که از عطر نفس هات مست مستم. وقتی که دو تایی Horney میشیم و لبای همو تفی میکنیم. وقتی که گردن و سینه هاتو با ولع میبوسم. وقتی که ضربان قلب کوچیکت به 200 تا در دقیقه میرسه وقتی که بی جون و بی نفس ولو میشی روی من. وقتی که از همه ی دنیا بی نیازم میکنی. همون حالتی که اگه توش باشم و خونم آتیش بگیره نمیرم خاموشش کنم. اگه بچم رو گاز باشه نمیرم نجاتش بدم. و اگه عزرائیل بیاد جونمو بگیره پشت در نگهش میدارم. ;-) نوشته شده در ساعت 6:42 AM توسط آقا گل Tuesday, February 18, 2003
٭ ساعت 5 صبح، ژولیده در رخت خواب
دلتنگ چهره ی خواب آلودت، و لبانت که به آرامش رهایشان کرده ای ذرات بیهوده ی هوا سینه ام را پر میکنند، بی آنکه عطر خواب زده ی گردن و سینه هایت را به دیواره ی خشن ریه هایم بلغرانند انگشتان هیجان زده ام، بر خاطره ی پوست کشیده ی ران هایت، گریه میکنند، بی آنکه بر زمینه ی پر حرارت عضلات شکمم سنگینی کنی، هوا را میمکم و با کرختی تف میکنم. سکوت بازو هایم را ترک میکنم به زیر دوش میروم میگذارم تا قطره ها تسخیرم کنند Susie ی عزیزم مراقب بادها باش دوستت دارم. نوشته شده در ساعت 11:52 PM توسط آقا گل
٭ چقدر امروز ضربه ی "لا" نواخت
میدانستم جواب چیست، اما پس و پیش به سوال میگرفتمش Good fucking evening نوشته شده در ساعت 8:35 AM توسط آقا گل
٭ یه روزی آقا خرگوشه رفت پیش بچه موشه،
موشه گفت حواست باشه مامانم نبیندت، بعد با هم پریدن تو سوراخ هیشکی هم این وسط نگفت آخ! نوشته شده در ساعت 8:35 AM توسط آقا گل
٭ امروز تو اتوبوس حوصلم سر رفته بود، آدم جالبی هم نبود که حرکاتش رو زیر نظر بگیرم
برا همین شروع کردم به فکر کردن، که دوست دارم کجا و چجوری بمیرم!!؟ نتیجه این شد: تو هواپیما، در اثر سکته ی قلبی یا تو هتل شرایتون در اثر خوردن مقادیر معتنابهی سیانور یا تو اتاق خوابی که پنجرش بازه و هنوز بوی سیگار و اودکلن میده، در اثر مسدود شدن یکی از رگ های مغز یا وسط اقیانوس آرام، تو طبقه ی چهارم یه کشتی اشرافی، به دلیلی نامعلوم نوشته شده در ساعت 8:34 AM توسط آقا گل
٭ کاش نقاشیم خوب بود
........................................................................................اونوقت دو تا ستون میکشیدم که به نظر خیلی بزرگ و با عظمت میان بعد خودمو تو رو میکشیدم که رو به روی هم به دو تا ستون تکیه دادیم در برابر ستون ها خیلی کوچیکیم مثلا اندازه ی دو تا نقطه، ولی معلومه یکی از این نقطه ها دختره، یکیشون هم پسر سایه هامونو به اندازه ی کافی بزرگ میکشیدم طوری که میشد دید، من یه کلاف کاموا دستمه و تو داری باهاش گوله کاموا درست میکنی. یه کلاغ هم درست نشسته وسط مسیر کاموا. من کلاه وسترن سرمه، تو هم باد تو موهاته، نوشته شده در ساعت 8:34 AM توسط آقا گل Sunday, February 16, 2003
٭ fuck valentine
........................................................................................fuck capitalistic system huuuuuuuuurrrraaaaaaa no more war no more Michael Jackson no more Marlboro no more Jaguar fuck capitalistic system نوشته شده در ساعت 1:02 AM توسط آقا گل Saturday, February 15, 2003
٭ دیروز 10 تا پله رو با باسن مبارک خوردم زمین.
20 دقیقه ی تموم کمر به پایینم سر بود و رو زمین نشسته بودم. تازه فهمیدم دلیل نشئگی و خنده های بی وقفه ی Tylor کف زمین Fight club چی بود. نوشته شده در ساعت 6:54 PM توسط آقا گل
٭ بعضی از آدما هستن که من نمیتونم راحت تو چشماشون نگاه کنم.
........................................................................................از بس چشماشون هشیاره. آدم خیال میکنه تا ته ذهنشو میخونن. اوصولا بعضی از آدما وضوح خاصی دارن. تا مغز استخونت حس میکنی واقعیت دارن. یه واقعیتی که شوخی بردار نست. با اینکه آدمایی هستن که جلوشون نمیتونم نقش بازی کنم. اما این دسته آدما رو بیشتر از دسته ی دیگه دوست دارم. نوشته شده در ساعت 6:37 PM توسط آقا گل Friday, February 14, 2003
٭ روز ها از پی هم روان شده اند
........................................................................................ثانیه ها از پی هم روان شده اند لبخند ها از پی هم روان شده اند اخم ها هم اشک ها هم فراموشی هم میدان انقلاب مرده است دیوار های دوده گرفته ی امیر آباد هم سواری های خطی با راننده های روغنی هم نمیدانم چرا در این میانه احساس غریبی میکنم من که خود از ژوپیتر مهربان به اینجا نیامده ام آدم ها ترسناک شده اند لبخندشان نگاهشان کیفشان بخار نفسشان نمیدانم چرا میترسم من که از آغوش یک مادر عصبی به دنیا آمده ام جمعه دلتنگ است من دلتنگم ثانیه ها دلتنگ اند چرا شنبه را به آواز نمیخواند چرا شنبه را به آواز نمیخوانم چرا شنبه را به آواز نمیخوانند کاش بعد از جمعه یکشنبه بود. نوشته شده در ساعت 5:26 AM توسط آقا گل Wednesday, February 12, 2003
٭ میخوام برم منبر، گوشاتونو بگیرین:
........................................................................................1- تعصب ناپسند است، تعصب به هر چیزی، مانند عرف، دین و آنچه ما آن را برای خود انسانیت، اخلاق و شیوه ی معاش میدانیم. مثالی برای روشنگری: "در یک جامعه ی سالم، اگر پسری بخواهد با پسری ازدواج کند، نباید از طرف دیگران تحقیر و تحدید شود، حتی با یک اخم یا پوزخند. کسی که پوزخند میزند، احمق و تخم سگ است." 2- اصول کلی به درد سطل آشغال میخورند، هر موجود زنده یک نمونه است، با پتانسیل انتخاب هر شیوه و راه حل جدید و غیر متعارف برای زنده ماندن. 3- حرف مردم باد هواست، کسی که به خاطر حرف دیگران از تصمیم خود دست بکشد، یا تصمیمی اتخاذ کند، یک پشه ی ضعیف است که در لحظه ی مرگ احساسی مشابه یک پشه ی له شده و بی دست و پا را خواهد داشت. 4- اگر میخواهی از مرحله ای که در آن دست و پا میزنی خلاص شوی، جرات مواجه شدن با مشکلات و ترس های تغییر مرحله را داشته باش. 5- هیچ کس نمیتواند همیشه همه را از خودش راضی نگه دارد ــ اصل رجحان "ترین ها" و "تر" ها ــ سعی بی جا نشانه ی بی خردی است. 6- احساسات تنها زمانی که روشن و قابل بیان اند ارزشمند اند، زمانی که مبهم و خاک خورده شدند باید آنها را چال کرد، وگرنه تا آخر عمر با اسهال دست و پنجه نرم خواهید کرد. 7- دنیا کوتاهتر از آن است که برای هر مرحله اش یک عمر برنامه ریزی کنید. 8- دو صد گفته چون نیم کردار نیست. نوشته شده در ساعت 12:12 AM توسط آقا گل Saturday, February 08, 2003
٭ زمانی فرمانروای ذهن کوچکم بودی
گمان میکردم تا ابد خواهی ماند و سرزمین وجودم را پادشاهی خواهی کرد اوه... زمان همه چیز را خراب کرد. میگویند از دروازه ی شهر به تاخت گذشته ای و من آرزو میکنم به سرزمین بهتری رفته باشی معشوق کوچکت خواهد گریست و خانه ای در جهنم رویاهای بی پایانش خواهد ساخت تا لحظه ی مرگ، حضورت را در یاد نگاه خواهد داشت اگر روزی باز گشتی به تو خواهند گفت از دخترک زیبایی که هر روز سایه ای را برای صبحانه بیدار میکرد و رویاهای شب گذشته اش را با آب و تاب برای او میگفت و شب میان بازوهایش به خواب میرفت اوه... امیدوارم به سرزمین بهتری رفته باشی. نوشته شده در ساعت 6:22 AM توسط آقا گل
٭ روز اول مانتوت برات گشاد بود.
روز "دوم" چقدر معذب بودی! روز "سوم" چشمات تو آفتاب، روشن شده بود. روز "چهارم" خوشکل شده بودی. روز "پنجم" نمیتونستم راحت بگم خدافظ. روز "بی شماره" من معذب بودم. روز "ششم" شیطونی و سادگیتو پرستیدم، وقتی با همدیگه انگشت تو سوراخ های مصنوعی و طبیعی میکردیم. روز "هفتم" بازوهامو گرفتی و من فیلتر سیگارو آتیش زدم. روز "هشتم" بوسیدنی بودی. روز "نهم" هوا از همیشه سرد تر بود، میون سنگ های پاتوق، من از همیشه داغ تر بودم. روز "دهم" تو خونه منتظرت بودم، روز "یازدهم" داشتی ویترینو نگاه میکردی و یه شاخه گل تو دستت بود. . . . عصر جمعه ی لعنتی! وقت ندارم ازت متنفر باشم، بعضی ها با بعضی ها خیلی خوشبختن. نوشته شده در ساعت 6:21 AM توسط آقا گل
٭ احساسات خود را در چند کلمه توصیف کنید:
........................................................................................اسب قهوه ای آفتاب صحرا نمک کلینت استوود معمای چشم قمقمه غرب وحشی خستگی شهر چوبی من تو لیموناد غروب تخت خواب حصیری دو نفره سکوت شب بخیر نوشته شده در ساعت 6:20 AM توسط آقا گل Thursday, February 06, 2003
٭ در تختخواب، مرد با نفس های منظم با زن مخلوط میشود.
........................................................................................در مجلس، نمایندگان با حقوق ثابت و سرعت یکنواخت قانون تصویب میکنند. در تلویزیون بر نامه ها با نظم از پیش تعیین شده روی آنتن میروند. در سالن 15 هزار نفری، ورزشکاران به ترتیب وزن به میدان میروند. در مدارس و دانشگاه ها واحد ها به ترتیب ارایه میشوند. دیوانه خانه ها به موقع غذای دیوانه ها را میدهند. معلول ها با انضباط تمام میشلند. جوان ها با آهنگ ثابت پیر میشوند. در قبرستان قبرها با تقارن و نظم کنده میشوند. در زایشگاه پزشکان کار خود را با چشم بسته انجام میدهند. صفحات دفتر خاطراتم یک خط در میان سیاه میشود. از زمین، دلهره و ترس و تنهایی به آسمان میرود. از آسمان باران و برف به زمین می آید. خورشید از راست به چپ میرود. پسرک ها مرد میشوند. دختر بچه ها بالغ و زیبا میشوند. مرد ها مچاله میشوند. خاطره ها فراموش میشوند. ورزشکاران به میدان میروند. قیمت نفت بالا و پایین میرود. زندگی متعفن، زندگی لعنت شده. Susie ی عزیزم بر زانوهایم آرام بگیر میخواهم ترانه ی "باد ها" را در گوشت بخوانم. نوشته شده در ساعت 10:17 PM توسط آقا گل Tuesday, February 04, 2003
٭ آهنگ های سرگردون توی Repeat:
Moon of amber-Elend The March of shadows-Dargaard نوشته شده در ساعت 8:22 AM توسط آقا گل
٭ یکی اومده تو نظر خواهی من نوشته "کسی که قلب من را از من گرفته هرگز نخواهم بخشید"!
........................................................................................دوست من! اگه منظورت منم، به خودت زحمت نده، من نابخشوده ی مادر زاد هستم. اینم روی خروار گناهان نابخشوده. عضلاتم به اندازه ی عضلات آرنولد تحمل بار سنگین رو ندارن، اما استخونام تا اینجاش بد نیومدن. اگه میتونی تیر خلاصو شلیک کنی، یا علی! وصیت میکنم پول گلوله هایی که حروم میکنی، ورثم بهت پرداخت کنن. ولی اگه منو خلاص کردی و قلبتو پیدا نکردی، میتونی یقه ی بارونیتو بدی بالا و یه سیگار بکشی، شاید اینطوری یادت بره که: "تبر دار واقعه را دیگر دست خسته به فرمان نیست" راستی تا یادم نرفته! وات د فاک. نوشته شده در ساعت 8:06 AM توسط آقا گل Monday, February 03, 2003
٭ از میون فرض ها، فرض های نسبتا محال، تاج سر که نیستن هیچی، شپش سر هم نیستن.
بقیه ی فرض های گرد و قلنبه! میتونید با خیال راحت خودتونو جر بدین، امشب آقا گل عروسی عمومی اعلام کرده! نوشته شده در ساعت 9:56 AM توسط آقا گل
٭ نماینده ی ولی فقیه در آغوش من:
........................................................................................" این سنگ دلان شیطان صفت از تن مجروح ما نیز نمیگذرند "!!! نوشته شده در ساعت 9:46 AM توسط آقا گل Saturday, February 01, 2003
٭ آهنگ پیشنهادی:
Estranged-Guns N' Roses فقط جون Slash اگه زن و بچه دارین نپرین تو دریا. نوشته شده در ساعت 10:57 PM توسط آقا گل
٭ پایه ها تاب ما را ندارند
چشم ها طاقت دیدارمان را و آرامش یارای در بند کردنمان پایه ها را رها کردیم معلق خنده زدیم خورشید وار درخشیدیم و چشم ها را آزردیم. آرامش دروغین را به گرمای بوسه هامان ذوب کردیم. گذشته تر از دیروز و آینده تر از فردا! دستت را به من بده، هنوز همه قوانین را نشکسته ایم. نوشته شده در ساعت 7:41 PM توسط آقا گل
٭ از میون لژها، لژهای دنج طبقه دومی تاج سرن
........................................................................................بی خودی خودتونو جر ندین لژهای گرد و قلنبه ی نا امن. نوشته شده در ساعت 7:17 PM توسط آقا گل
|